1 ساله شدي
محمد امين عزيزم...الان كه سري به وبت زدم يه لحظه دلم گرفت ،محمد امين جان تا اين لحظه 1سال و 0 روزو... چقدر زوووود گذشت...تو يك سال بزرگ تر شدي و من يك سال پير...دلم ميگيرد وقتي يادم مي افتد يك سال از باهم بودنمان گذشت دقيقا يك سال پيش يه همچين شبي منو تو بوديمو شب بودو اين وب...اما حالا من هستمو شب هستو اين وب...عزيزم تو شيرينو راحت خوابي...با دستان كوچكت پتوي هميشگيت را به آغوش كشيده اي و مثل هميشه سروته خوابيدي يك سال قبل همين لحظه ترسي در دلم بود ، ترس جدا شدنت از وجودم ...يك سال گذشت و توي اين يك سال تو گريه كردي...نخوابيدي...دل درد داشتي...تونستي گردنتو بالا نگه داري...غلت زدي... چار دستو پا رفتي.....