محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

زيباترين عيدي از طرف خدا

مهر 92

ســـــلام ... ســـــــلام   ايــن عكــس ها مربــوط ميـــــشه به اوايل مهــــــر... و آخــــــــرين عكس هايي كه محمد اميــن داره   بعد از اين سعي ميكنم به موقع آپ كنم     پارك آزادگان ... محمد امين ماشين چمن زني رو از دست كارگرا در آورد           ...
30 آبان 1392

شهريور 92

ســــــــلام كــوچــولــوي من تــــو اين مدت كلي شيطون شدي و هر لحظه يه آتيشي ميسوزوني نمونه هاشو با هم ميبينيم الــــبته اين عكس ها مربــــوط ميــشه به شهـــريور ماه رفتـــي اين بالا ... چون حوصلت سر رفته بود ميخواي ببيني بيرون چه خبره !!! از مهموني برگشتيم ... ساعت 2 بامداد ... نشوندمت رو مبل بيدار بودي رفتم كفشاتو بذارم كه يهو ديدم اين شكلي شدي ساعت 1 بامداد ... با صداي پاي جنابعالي از خواب پريدم تخت نوردي....ورزش روزانه نميدونم يعني چي اين اسپيكره كامپيوتره كه پشتشو باز كرديم ... هر دو روز توش پر ميشه اينا هم اشيائ كشف شده از داخل اسپيكر   ...
13 آبان 1392

محمد امين در عنبران

ايشون محمد امين هستن كه خونه ي مادر بزرگشون (مامانه مامان ) تشريف برده بودن اينم يكي از تفريحاته سالمشه كه عاشقش شده بود تقريبا روزي 2 بار و بعد حمووووم يه بارم تصميم گرفت كه آلبالو بخوره و نتيجش شد اين اينم از گلاي مغربي خيلي خشگل اينجا حس مهندسيه عاغا گل كرده ...اين آب از كجا مياد يعنــــــــــي؟؟؟ بالاخره مجبور شديم جهت رفاه عاغا كوچولو دست به اين كار بزنيم و حالا خونه اون يكي مامان بزرگ(مامانه بابا) عسلي همش دوست داشت از وسطه اين درخت گردو اينور اونور بره كه منم اين كارو كردم ( البته بدت نيومدا ماماني) معرفي ميكنم:    خروسه محمد امين ( اسم نداشت)...
2 مرداد 1392

يك روز عادي

پس از يك غيبت طولاني دوباره سلام...و يك معذرت خواهي واسه اينكه نتونستيم تو اين مدت به دوستاي عزيزمون سري بزنيم البته حتما جبران خواهد شد حالا به ترتيب تو پستاي بعدي ميخوام از روزهايي كه نبوديم بگم و فعلن تو اين پست دو نمونه از كارهاي روزمره ي پسري ... محمد امين آماده شده كه بريم بيرون ولي اول بايد بدونه تو جاكفشيه همسايه ها چه خبره   بالاخره به زحمت از اين مرحله ها ميگذريم تا راضي بشه بريم بيرون هم كلي شيطوني و بازي و بدو بدو و بعد خسته ميفته يه جا     خسته و كوفته برگشتيم خونه ولي محمد امين هنوز دست بردار نيست اينم يه نمونش و در آخر محمد امين اينا رو گذاشتم كه بعدا بدوني چقدر شيطوني ...
29 تير 1392

آخرين روزهاي ماه چهاردهم

سلام وروجك نانازي مامان...و همينطور سلام به دوستاي مهربووون امروز ميخوام يكم از كاراي روز مرتو توي روزاي آخر 14 ماهگيت بگم محمد امينه مامان صبح كه چه عرض كنم ساعت 12 ظهر كه از خواب بيدار ميشي خوبه خوبي و مهربوون از اولين كاراي هر روزت اينه كه وقتي دارم پتو رو جمع ميكنم بدو بدو بيايو يهو خودتو بكوبي رو پتو                       بعد ميري يكم با رادياتورا ور ميري منم تو اين فاصله دارم برات تخم مرغ آب پز ميكنم بعد كه صدات ميزنم ميايو در حالي كه قابلمه ها رو از كابينت كشيدي بيرون و داري با قاشق روش طبل ميزني تخم مرغتو ميل ميكني... بعدش ساعت شده 2:30 و شما چسب تي ...
15 خرداد 1392