یه جشن کوچیک
پسمل گلم سلام
امروز یعنی 11 فروردین 91 من و بابایی به مناسبت ورودت یه جشن کوچولو گرفتیم قرار نبود که جشنمون کوچولو باشه ولی چون تعطیلات نوروزی بود و همه مسافرت رفته بودن جشنمون خودمونی شد البته تو این جشن خاله جون و مامان بزرگ ( مادر مامانی) - مبینا و احسان(بچه های خاله جونی)-ژینا و آروین(بچه های دایی جونی) - دختر خاله نسیم و دو تا عمه جونیا بودن
بابایی زحمت کیک تولدو کشیده بود ولی چون از سر کار اومدنی گرفته بود کمی عجله ای شد....دختر خاله نسیم و خاله جون هم زحمت بادکنکا و شمع و بقیه چیزا رو کشیدن.....بالاخره دست همه درد نکنه زحمت کشیدن
اینم عکس جیگرم که بغل عمه جونشه
من (محمد امین ) به مادر بزرگ و خاله جونی ها و عمه جونی ها و دایی جونی ها و همه و همه میگم که دستتون درد نکنه که تشریف آوردین درسته که من کوشولو ام ولی همتونو دوست دارم و دوست دارم و بازم دوست دارم این شاخه گل هم تقدیم به همتون