محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

زيباترين عيدي از طرف خدا

نوروز 93

آرزويم اين است نرود اشك در چشم تو هرگز ... مگر از شوق زياد بهار زندگي من دومين بهارت مبارك ... خوشبختيهاي فوق العاده براي تو تنها آرزوي من است       سالي پر از شادي و خوشبختي براي همه ي عزيزانم و دوستاي ني ني وبلاگي آرزومندم ...
6 فروردين 1393

4 شنبه سوري

اينم از 4شنبه سوريه گل پسرم كه مدام ميگفت داغـــــــــــــه    اثلن هم نزديكه آتيش نيومد        اينم از وقتي كه محمد امين وسط خونه تكوني خودش آماده شده بره دَدَري اونم با اين لباسا    دوستاي عزيز اميدوارم همگي  سالي پر از بركت و شادي پيش رو داشته باشين  ...
28 اسفند 1392

اين روزها

ســـــــــلام آقاي محمد امين روي صحبتم با شماست اين يه زماني از وسيله هاي پر كاربردت حساب ميشد... چه حركاتي كه جنابعالي رو اين بيچاره تست نميكردي....چه ديوارهايي كه با اين داغونشون نكردي ... بيچاره رو چقد پريدي روش... ولي روزي كه اين بلا رو سرش آوردي ما به شما بدهكار هم شديم تا ميديدي اين شكلي شده و نميشه سوارش بشي بغض ميكردي ... البته واسه تو بد هم نشد چون مجبور شديم بريمو اينو برات بخريم... البته سر آوردنش تا خونه هم پروژه اي بود واسه خودش آخه از داخل مغازه تا ماشين كه سوارش بودي...تو ماشين هم همچنان ميخواستي بشيني روش   پاهات كه به ركاب نميرسه فعلن بايد ما بچرخونيمت تو خونه ...شيفتي با بابا كار ميكنيم تو اين ز...
24 دی 1392

مهر 92

ســـــلام ... ســـــــلام   ايــن عكــس ها مربــوط ميـــــشه به اوايل مهــــــر... و آخــــــــرين عكس هايي كه محمد اميــن داره   بعد از اين سعي ميكنم به موقع آپ كنم     پارك آزادگان ... محمد امين ماشين چمن زني رو از دست كارگرا در آورد           ...
30 آبان 1392

شهريور 92

ســــــــلام كــوچــولــوي من تــــو اين مدت كلي شيطون شدي و هر لحظه يه آتيشي ميسوزوني نمونه هاشو با هم ميبينيم الــــبته اين عكس ها مربــــوط ميــشه به شهـــريور ماه رفتـــي اين بالا ... چون حوصلت سر رفته بود ميخواي ببيني بيرون چه خبره !!! از مهموني برگشتيم ... ساعت 2 بامداد ... نشوندمت رو مبل بيدار بودي رفتم كفشاتو بذارم كه يهو ديدم اين شكلي شدي ساعت 1 بامداد ... با صداي پاي جنابعالي از خواب پريدم تخت نوردي....ورزش روزانه نميدونم يعني چي اين اسپيكره كامپيوتره كه پشتشو باز كرديم ... هر دو روز توش پر ميشه اينا هم اشيائ كشف شده از داخل اسپيكر   ...
13 آبان 1392

محمد امين در عنبران

ايشون محمد امين هستن كه خونه ي مادر بزرگشون (مامانه مامان ) تشريف برده بودن اينم يكي از تفريحاته سالمشه كه عاشقش شده بود تقريبا روزي 2 بار و بعد حمووووم يه بارم تصميم گرفت كه آلبالو بخوره و نتيجش شد اين اينم از گلاي مغربي خيلي خشگل اينجا حس مهندسيه عاغا گل كرده ...اين آب از كجا مياد يعنــــــــــي؟؟؟ بالاخره مجبور شديم جهت رفاه عاغا كوچولو دست به اين كار بزنيم و حالا خونه اون يكي مامان بزرگ(مامانه بابا) عسلي همش دوست داشت از وسطه اين درخت گردو اينور اونور بره كه منم اين كارو كردم ( البته بدت نيومدا ماماني) معرفي ميكنم:    خروسه محمد امين ( اسم نداشت)...
2 مرداد 1392

يك روز عادي

پس از يك غيبت طولاني دوباره سلام...و يك معذرت خواهي واسه اينكه نتونستيم تو اين مدت به دوستاي عزيزمون سري بزنيم البته حتما جبران خواهد شد حالا به ترتيب تو پستاي بعدي ميخوام از روزهايي كه نبوديم بگم و فعلن تو اين پست دو نمونه از كارهاي روزمره ي پسري ... محمد امين آماده شده كه بريم بيرون ولي اول بايد بدونه تو جاكفشيه همسايه ها چه خبره   بالاخره به زحمت از اين مرحله ها ميگذريم تا راضي بشه بريم بيرون هم كلي شيطوني و بازي و بدو بدو و بعد خسته ميفته يه جا     خسته و كوفته برگشتيم خونه ولي محمد امين هنوز دست بردار نيست اينم يه نمونش و در آخر محمد امين اينا رو گذاشتم كه بعدا بدوني چقدر شيطوني ...
29 تير 1392