تونستم بایستم.....( مبل هم کمکم کرد)
اول یه توضیح کوشولووووووو
چون اینروزا اینترنتمون قاطیه مجبورم حالا که سر حال شده و فعلا با ما شوخی نداره چند تا خبرو با تاخیر بنویسم. . . البته با تاریخ
.
.
.
.
16 آذر
امشب همش از لباس مامان می گرفتم و میخواستم بلند شم اونم بلندم میکرد و میذاشتم تو بغل خودش من دوباره میومدم پایین و REPEAT
که بالاخره مامی خسته شد و در رفت....................... منم نا امید نشدم از لبه ی مبل گرفتم , خیلی سخت بود ولی من تونستم , لبه ی مبلو گرفتم و ایستادم ایستادن جالبتر از نشستن بود نگاهم افتاد به مامان بابا . . . . . .
مامان
بابا
من
همگی دور هم
حالا من علا قه مند به این حرکت قهرمانانه شدم و هر روز تکرارش میکنم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی